تاراتارا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

ستاره قشنگ مامان و بابا

شیرین زبونی های تارا جونم

امروز که یکسال و یک ماهته 14کلمه یاد گرفتی.دا(دالی) د(در اینو باز کن) سلا(سلام) لالا(خاله) مم(می می بخورم) تاتا(تارا) ماما(مامان) بب( غذا بابا) لا(الله اکبر) تو(توپ) دودو(جوجو) موو(صدای پیشی) بع بع(صدای ببعی) ...
17 مرداد 1391

کارهای جدیدی که یاد گرفتی

تاتای یکسالیه مامان امروز من داشتم اب میخوردم تو هم بلند گفتی اوووو یعنی اب میخواستی. یه روز از خواب بیدار شدی لبه تختتو گرفتی پاشدی منو صدا کردی بیام پیشت.دیگه از اون روز همه جارو میگرفتی پا میشدی. یه کتاب داشتی صدای پیشی میداد وقتی میزدی خودتم باهاش میومیو میکردی. ...
17 مرداد 1391

چند اتفاق جالب

        سه روزت بود مامان نسرین با بابا ایمان تورو بردن حموم گل بودی گلتر شدی.      هفت روزگیتم بند نافت افتاد برات نگه داشتم بزرگ شدی نشونت بدم.       اولین حرفی که یاد گرفتی بگی (ب) بود بعد کم کم گفتی بابا- به به.       ...
16 مرداد 1391

واکسن یکسالگیت

تارا جونم با لیلیا دوستت رفتیم واکسن زدی دکتر گفت بعد از یک هفته ممکنه یکمی دستت درد بگیره یا تب کنی. الهی قربونت برم که اصلا حال نداری چشمتو باز کنی. ...
8 مرداد 1391

روز بابا ایمان

تارا جونم رفتیم دوتایی برای بابا ایمان یه پیراهن خوشگل خریدیم از سر کار که اومد دادیم بهش.بابایی خیلی خوشحال شد اخه اولین سالی بود که بابا شده بود. ...
8 مرداد 1391

هنرهای کلوچه من

عزیزم تا میز غذا رو میدیدی بلند میگفتی به به.لی لی حوضک میکردی.میرقصیدی اهنگ واویلا لیلی شهرام شب پره رو دوست داشتی. وقتی اسباب بازی هاتو میریختم جلوت اول میرفتی سراغ مارکشون وبا خودت یه چیزایی زمزمه میکردی. ...
8 مرداد 1391

مهمونی خونه عمه الهام

تارا جونم رفته بودیم خونه عمه تو با رها داشتین بازی می کردین رها یه ماشین اسباب بازی داشت دعواتون شده بود می خواستین روش بشینین برای همین دوتایی نشستین.بعدشم خواستی بری تو کالسکه عروسک رها. عاشقتتتتتتتتتتمم ...
7 مرداد 1391
1